هاناهانا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

هانا کوچولوی ما - بهانه زندگی

اولین سفر به شمال با موهای کوتاه شده

پنجشنبه 11 اسفند راه افتادیم بریم شمال. از اونجایی که هوا هنوز سرده بود و هنوزم سرده کلی لباس گرم تن هانا کردیم و راه افتادیم. خدا رو شکر بیشتر مسیر رو خوابید و شمال هم که رسیدیم بچم دچار رطوبت گرفتگی شده بود و همش می خوابید. خیلی هم دختر خوبی بود و اصلا اصلا اذیتمون نکرد. فقط اینکه خیلییییییییییی ددری شده، وقتی از بیرون بر می گشتیم و لباسش رو در می آوردم می زد زیر گریه که چرا کاپشن منو درمیاری؟ بیا بریم بیرون بازم   شنبه زود برگشتیم چون هوا حیلیییییییییییییییی سرد شده بود. دیگه از کارای جدید شما اینه که خیلی هوشیار شدی. کاملا اطرافیانت رو می شناسی. خیلی بغلی هستی و تقریبا من بیچاره مجبورم همش بغلت کنم. دست واسم نمونده مادر&nbs...
20 اسفند 1390

خوانندگی

خیلی وقته که چیزی ننوشته ام. آخه راستش اینه که شما اصلا واسه من وقتی نذاشتی. همش میگی بشین پیش من، کاری نکن، نرو، غذا نخور، دستشویی نرو، کار خونه رو انجام نده... فقط با من حرف بزن و بازی کن. ای مادر! این که نشد زندگی ههههههههههه    ماشالا هزار ماشالا هم صدا داری در حد خدا بیامرز هایده. همچین خونه رو میذاری رو سرت که احتمالا یکی از همین روزا سقف بیاد پایین  از موقعی که رفتیم خونه خاله نگین تا امروز خیلی کارا یاد گرفتی. وسیله ها رو توی دستت می گیری اما زودی ول می کنی. فریاد های بلندی می زنی، خنده هات پر سر و صدا شده. منو که کامل می شناسی و به جز من خیلی خوب بابات رو می شناسی و فکر کنم عاشقش هستی   اونم همین طور. ...
7 اسفند 1390
1